یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

بهانه‌ی سوختن

 

 

شمع به خاطر پراونه سوخت

ما که پروانه نداشتیم چرا سوختیم

 

 

 

پ.ن

به او بگوئید هنوز در خاطرم زنده هستی و نه پیش از این مرده‌ای بودی هرسوکتی نشان از فراموشی نیست؛‌ این سکوت فقط  بیانگر انتظاری است تا امواجی فرای صدای یک انسان بیان کند که آسمان آبی است هنوز

 

 

از خم ابروی توهم هیچ گشایشی نشد

 

 

 

این روزها که هرچه به جلو می‌رویم بیشتر دلگیر می‌شم شاید به خاطر او باشد که باید برای همیشه فراموشش کنم و فقط خاطرات شیرینی که با او داشتم را فقط در ذهن خود نگه دارم و شاید اینکه امسال چقدر زود دیر شد برایم باورش سخت است که این سال را چه طور به روزهای پایانی رساندم و چه طور باید عشقش را به یادگار جا بگذارم.

 

پ.ن:

 سعی می‌کنم به خود بفهمانم «این خطای دیداست که تو را عشق می بینم»

 

 

حرکت قطار به سمت...

 

حرکت قطار به سمت...

 

قطارمی‌رود٬ تو می‌روی تمام ایستگاه می‌روند!

و من٬ چقدر ساده‌ام که سال‌های سال

در انتظار تو کنار این قطار رفته می‌ایستم...

همچنان به نرده‌های ایستگاه تکیه داده‌ام٬ قطار می رود

                                                                                                        قیصر امین پور

شکسته دل

 

 

شکسته‌های دلت را به بازار خدا ببر

خدا

 خود بهای شکسته دلان است

نتیجه کربلا...

 

کربلاچه نتیجه ای داشت

 

چه نتیجه داد این کربلاء تو ؟

 

                                                                                شریعتی