یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

تو را چشم انتظارم

 

 

دیشب تمام ابرها را گریه کردم در حسرت امروز و فردا گریه کردم

رفتی و پرواز پرستو گونه‌ات را در سوگ فردای غزل‌ها گریه کردم

مانند گل‌های شقایق داغ عشقت می‌زد به زخم کهنه‌ام

 تا گریه کردم رفتی خدا حافظ - تو را چشم انتظارم-

دور از تو من تنهای تنها گریه کردم

 

باز باران باترانه...

 

 

 

وقتی رزسفید حرف‌های ناگفته‌ام را در سینه ‌خود جای داد، چه ساده شبیه به تکه چوب سوخته‌ای پژمرد و باران برای نجات دل سوخته‌اش جاری شد.