یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

شکسته دل

 

 

شکسته‌های دلت را به بازار خدا ببر

خدا

 خود بهای شکسته دلان است

نتیجه کربلا...

 

کربلاچه نتیجه ای داشت

 

چه نتیجه داد این کربلاء تو ؟

 

                                                                                شریعتی

 

 

تو را چشم انتظارم

 

 

دیشب تمام ابرها را گریه کردم در حسرت امروز و فردا گریه کردم

رفتی و پرواز پرستو گونه‌ات را در سوگ فردای غزل‌ها گریه کردم

مانند گل‌های شقایق داغ عشقت می‌زد به زخم کهنه‌ام

 تا گریه کردم رفتی خدا حافظ - تو را چشم انتظارم-

دور از تو من تنهای تنها گریه کردم

 

باز باران باترانه...

 

 

 

وقتی رزسفید حرف‌های ناگفته‌ام را در سینه ‌خود جای داد، چه ساده شبیه به تکه چوب سوخته‌ای پژمرد و باران برای نجات دل سوخته‌اش جاری شد.

 

 

به خدا بگوئید

 

 

 

به خدا بگوئید برای چند ساعت فقط چند ساعت دنیا را متوقف کند

 شاید من بتوانم در این چند ساعت دقایقی را استراحت کنم

 و با شتاب به جلو حرکت کنم