یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

به فریادم راس ای پیر خرابات

 

 

 

از پشت شیشه‌های لک گرفته پنجره می‌بینم

 ریزش مداوم پولک‌های ابر را که به آن برف می‌گویند

هرپولک ذوق کودکی را فریاد می‌زند

که منو برف و خنده‌های پدر،

 بهتر از بودن با هرچیزی است

بودن با برف، با برف، با عشق...