اساسِ تبعید پژمردن نیست... اساس تو هم پژمردن نیست... تو اومدی تا مثله یه گل همه جا رو پر از عطر و نور و شادی کنی... رسالتِ نور روشناییِ...من مطمئنم...تو هم مطمئن باش! توو معنی ِ حرکت...یه جوور بودن موج میزنه....پس ببین که هستی...و خواهی بود...شاد و پر از امید به فردا ها ...
شاید آن روز که سهراب نوشت ـ تا شقایق هست زندگی باید کرد؛ خبری از دل پر درد گل یاس نداشت ؛ باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبارست؛ نرگس خانم
تو که تا اینجاشو نوشتی...چرا تا آخر ننوشتی پس؟ آره زندگی دقیقا اجبار است...زندگی رسمِ خوشایندی نیست...اما آخرش هم میگه لاجرم باید زیست! شاید واسه ی همین بود که بهت گفتم همه ی آدما یه جور تبعیدی هستن...واسه ی همین اجبار و مجبور بودن ها...واسه ی همین باید ها و نبایدها...واسه ی همین... .... اومدم آپ جدیدتو بخونم تا مطمئن بشم که... چرا ننوشتی پس؟ تو که اکتیو بودی که! من منتظر یه آپم که شاید با پستهایی که قبلن نوشتی خیلی فررررق داره... من منتظرم... :)
ننوشتم و فقط بازگو کردم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اساسِ تبعید پژمردن نیست...
اساس تو هم پژمردن نیست...
تو اومدی تا مثله یه گل همه جا رو پر از عطر و نور و شادی کنی...
رسالتِ نور روشناییِ...من مطمئنم...تو هم مطمئن باش!
توو معنی ِ حرکت...یه جوور بودن موج میزنه....پس ببین که هستی...و خواهی بود...شاد و پر از امید به فردا ها
...
شاید آن روز که سهراب نوشت ـ تا شقایق هست زندگی باید کرد؛ خبری از دل پر درد گل یاس نداشت ؛ باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبارست؛ نرگس خانم
تو که تا اینجاشو نوشتی...چرا تا آخر ننوشتی پس؟
آره زندگی دقیقا اجبار است...زندگی رسمِ خوشایندی نیست...اما آخرش هم میگه لاجرم باید زیست!
شاید واسه ی همین بود که بهت گفتم همه ی آدما یه جور تبعیدی هستن...واسه ی همین اجبار و مجبور بودن ها...واسه ی همین باید ها و نبایدها...واسه ی همین...
....
اومدم آپ جدیدتو بخونم تا مطمئن بشم که...
چرا ننوشتی پس؟ تو که اکتیو بودی که!
من منتظر یه آپم که شاید با پستهایی که قبلن نوشتی خیلی فررررق داره...
من منتظرم...
:)
ننوشتم و فقط بازگو کردم