یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

نم اشکی و با خود گفت‌وگوئی

 

مردن هرگز به تلخی فراموش کردن یک بودن نیست

و من عجیب میترسم از اینکه کسی را که فراموش نکرده‌ام، فراموشم کرده باشد.

 

 

                  

پ.ن : در رابطه بامرگ توتم

مرگ یعنی بدانی کسی برایت میمیرد یا لااقل به عشق تو نفس میکشد و بعد زندگی را هم دوست ندارد چه برسد بی تو زندگی کردن را و بعد آن را هم از او بگیری به جرم جنونش یا اشتباهش یا اصلا تقصیرش، در خلا نبودنت حبسش کنی تا به  مرگ تدریجی برود و .....بمیرد.

مرگ یعنی اینکه بدانی کسی بی تو بی ستاره ات هفت آسمانش شب است خورشید نمیشناسد روز ندارد لحظه نمیفهمد ساعتش روی آخرین لمس حضور تو مانده است و بدانی و بگذاری به همان حال بماند تا بمیرد؛ تو میدانی من چه میکشم ؟؟؟؟ چیزی فراتر از درد.

نظرات 3 + ارسال نظر
نقش خیال پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 20:26

با این عکسی که گذاشتی آره میدونم چی داری میکشی....
یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهاییست

به گفته استاد قمیشی «کاش که می‌شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس»

توتم شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 15:57

واقعا خیلی شرم آوره که آدم بببینه که یه نفر بارها بهش زنگ میزنه و به خودش زحمت جواب دادن و یه زنگ زدنم نده
فقط تا وقتی که حوصله و .... داری به آدمای اطرافت اهمیت بدی در غیر اینصورت مردن و زنده بودنش برات فرقی نداره

من نمی‌توانم ادعا کنم همواره به یاد کسانی‌ هستم که دوستشان دارم //اما می‌توانم ادعا کنم لحظه‌ای که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم

نقش خیال یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:50

سلام...نیستی برادر؟؟!!

حرف دیروز بودن یا نبودن بود ولی امروز نبودن در دنیایی که ارزشی ندارد مطرح است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد