یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی است

 

تا گریه طلسم درد را می‌شکند؛ دل، حرمت آه سرد را می‌شکند

دریای هزار موج طوفان‌خیز است؛ اشکی که غرور مرد را می‌شکند

  

 

خواب بودم باور دارم که خواب بودم ولی چه زود گذشتم

از میان کوچه‌ها و رسیدم به جائی که باورش برایم سخت‌است

خیال سفری که شاید باورش از تفکرم خارج باشد

و چه خوب بود اگر هم آنجا می‌ماندم

کوچه ها به هم راه داشتند  انگار باب‌الرضا به غربت سامرا راه داشت

نه انگار اینجا کاضمین است

باور نمی‌کنم که باز در نجف هستم  و باز در بین الحرمین

چه زیبا سفری است ورود از راه باب‌‌الرضا برای یک تبعیدی

 

نظرات 4 + ارسال نظر
حمید شیخ حسنی چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:05

ماهی خانوم چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:07 http://mahinameh.blogsky.com

سلام
اول شدم انگار!
چقدر دلم هوای شهرمونو کرد...
مشهد...
خیلی دلتنگشم...
شاد باشید

یاسر چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:10 http://www.Dast-nevshte.blogsky.com

سلام هم تبعیدی .
تو هم به این دنیا تبعید شده ای ؟ دلم از این به بعد برای تو هم می سوزد /

نقش خیال شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:50

سلام...رسیدن بخیر....ممنونتم...
بابا عجیب طلب میکنه تورو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد