پرستش استقامت یک کاه
بخشی از زندگانیم در تبعید است
چرا که من درختها را شکسته دوست ندارم
دوست دارم ایستاده
پرغرور
با خیالی مضحک،
که سرنوشتی به سوزناکی هیزم ندارد
قاصدک پرپر، عزیزترین عاشق دنیاست
آه ای هم زمان... با دستانت تمام بغضهایم را از رو بزن
تحمل خنجر هنگام خنده خوشبختی سختتر است
تبعید خوش میگذره؟ مارم اینواید کنی با کله میایما