یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

نمی‌ترسی زآه آتشینم

 

هیچ‌کس اشکی برای ما نریخت

هرکه با ما بود از ما می‌گریخت

چند روزی است حالم دیدنی است

حال من از این آن پرسیدنی است

گاه بر روی زمین زل می‌زنم

گاه برحافظ تفال می‌زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

نظرات 4 + ارسال نظر
ریحان یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:01 http://narengi.blogsky.com

غزلای جناب حافظ هیچ وقت حال گیر نیست
زاویه ی دیدت رو عوض کن جونم
شاد باشی

زاویه‌ درست هم مستقیم است گرچه گاهی این موازات مثل امروز تلخ و نفس گیر است

نقش خیال یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 19:00

سلام....
با تغییر زاویه دید منم موافقم...اما با تو هم تقریبا موافقم....
در پشت چارچرخه‌ی فرسوده‌ای کسی نوشته بود
ما گشته‌ایم
تو دیگر نگرد
نیست.
یا حق

می‌دانم نیست تمام شده است در صف طویل عشق قسمت ما بال شکسته پرستو ی مرده‌ای بود که بوی تعفن آن تا کوچه‌ اقاقیا پیچده بود

نرگس یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:41 http://medadrangii.blogfa.com

و چقدر سخته فهمیدنِ‌ اینکه اشتباه می پنداشتیم...
:(
...نمیدونم چرا قفل میشه ذهنم وقتی میام اینجا!

ای کاش که اشتباه بود

توتم دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:19

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

پاکیزه سرشت............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد