هیچکس اشکی برای ما نریخت
هرکه با ما بود از ما میگریخت
چند روزی است حالم دیدنی است
حال من از این آن پرسیدنی است
گاه بر روی زمین زل میزنم
گاه برحافظ تفال میزنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
غزلای جناب حافظ هیچ وقت حال گیر نیست
زاویه ی دیدت رو عوض کن جونم
شاد باشی
زاویه درست هم مستقیم است گرچه گاهی این موازات مثل امروز تلخ و نفس گیر است
سلام....
با تغییر زاویه دید منم موافقم...اما با تو هم تقریبا موافقم....
در پشت چارچرخهی فرسودهای کسی نوشته بود
ما گشتهایم
تو دیگر نگرد
نیست.
یا حق
میدانم نیست تمام شده است در صف طویل عشق قسمت ما بال شکسته پرستو ی مردهای بود که بوی تعفن آن تا کوچه اقاقیا پیچده بود
و چقدر سخته فهمیدنِ اینکه اشتباه می پنداشتیم...
:(
...نمیدونم چرا قفل میشه ذهنم وقتی میام اینجا!
ای کاش که اشتباه بود
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
پاکیزه سرشت............