یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

به فریادم راس ای پیر خرابات

 

 

 

از پشت شیشه‌های لک گرفته پنجره می‌بینم

 ریزش مداوم پولک‌های ابر را که به آن برف می‌گویند

هرپولک ذوق کودکی را فریاد می‌زند

که منو برف و خنده‌های پدر،

 بهتر از بودن با هرچیزی است

بودن با برف، با برف، با عشق...

نظرات 1 + ارسال نظر
نقش خیال شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:27

سلام....منم برف دوست دارم....خیلی...
راستی خوبی؟؟

نه خوب نیستم آخه یکی که خیلی دوسش داشتم خودکشی کرده امروز در موردش می‌نویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد