یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است

 

گلوم خشک شده بود و نبضم از قلبم جلوتر می‌رفت تا که خواستم لب باز کنم خیالم سرعت گرفت به سرعت به سلول تنهائی رسیدم . 

زمان ساعت یادآور زمان وقوع زلزله بم است

 

ساعت شماطه دار را برداشتم سعی کردم زمان را به عقب برگردانم، که همش در جا زدم.

فکر کردم زمان همپای درد من است و من را به گذشته نه گذشته‌ای دور بلکه به ساعتی قبل برای به اشتراک گذاشتن درد و حرف شکنجه‌های شبانه با او  مرا راهی می‌کند که در نهایت سایبان خیال همانند آواری که یادآور زلزله‌ی بم بود بر سرم ریخت.

سایبان تحمل ندارد تا که حرفی از رازی بشنود چرا که دردهای من فقط از تاریکی شب نیست.

پرواز می‌کنم به زودی پرواز می‌کنم،

هر لجظه به زمان کوچ نزدیکتر می‌شوم و احساس می‌کنم این بار ساعت شماطه دار بیش از چند ساعت، شاید چند سال مرا به عقب هدایت کرد.

زمانی که ...

نظرات 3 + ارسال نظر
پنهان شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 13:39

آه این ثانیه ها چقدر نامردند ...

گفته بودند که بر می گردند ...

بر نگشتند و پس از رفتنشان ...

بی جهت عقربه ها می گردند ...

آه ین ثانیه های بی رحم ...

چه بلایی به سرم آوردند ...

نه به چشمم افقی بخشیدند ...

نه ز بغضم گره ای وا کردند ...

لحظه ها همهمه ای موهوم اند ...

لحظه ها فاصله های سردند ...

بگذارید ز پیشم بروند ...

لحظه هایی که همه نامردند ...

رها شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 14:26

خیلی تصویر احساست را خوب ترسیم کردی

فرشته شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 15:25

خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که شمارش معکوس برای پرواز تو آغاز شده امیدوارم نتایج مثبت بال و ژرگرفتنتو ببینم

اگه توتم نخواد نمی‌تونم پرواز کنم من از توتم کمک خواستم ولی توتم...//باید با توتم حرف بزنم شماکه منتظر شمارش معکوس هستی دعا کن توتم وقت کنه تا که با اون حرف بزنم //همین الان هم که فکر می‌کنم با توتم دارم حرف می زنم قلبم تند و تند می‌زنه انگار توتم زمینی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد