یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

یادداشت‌های یک تبعیدی تنها

با تولدم به این دنیا تبعید شدم و هرسال به جایی پست‌تر

خدا خواست که دلتنگ بمیریم

              

 

آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش می کنند؛

 همین که باران بند آمد خیلی‌ها چترهایشان را جا می گذارند!

آبی تر از آنیم که بی‌رنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

 تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

  شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آشنا چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:44

آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن

هیوا چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 http://www.ariyanet.blogsky.com

۱ . می بینم که وبلاگت بوی دکتر عزیز رو گرفته .
۲ . تسلیت می گم مرگ قیصر شعر فارسی رو.
۳ . خیلی دوست دارم حالا که داری کویر رو می خونی نظرت رو راجع به قسمت « انسان خداگونه ای در تبعید» بشنوم .
۴ . در مورد این پستت چیزی ندارم بگم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد