سال برای همه 4 فصل دارد
اما من همیشه 2 فصل دیدم
پائیز و زمستان
حال در پائیزم از سردی هوا به خود میپیچم
در این بند تاریک؛
چه رسد به روزی که سفیدی برف روشنائی سلول و همدم دوباره من شود
یائیز چه زود آمدی و چه تلخ قرار است جای خودت را به زمستان بدی
همانند یک زخم کهنه که هر بار با گردش تاریخ سرباز میکند و خون تازه از خود جاری میکند.
من زودتر اومدم...اما دیر تر نظر دادم براتون...خواهش میکنم..دوست تبعیدی من...
راستی تمام مطلباتون هم خوندم...قشنگ اما غم انگیز
بازم سلام...
بسان بوتهای غریب به عرصه وجود آمدم
در انتظار مبهمی تمام عمر را نفس نفس زدم
هزار کاروان گذشت
هزار رهگذر رسید
یکی مرا ندید
یکی مرا نچید...
ممنونم